ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

آموزش و فعالیت های فرهنگی شخصی ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

ذاکر جوادالائمه محسن جعفری

به نام خدای علی و فاطمه

به قول شاعر که میگه:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست...

حقیر میون دریای خادمان حضرت اباعبدالله مثل قطره هم نیستم که به چشم بیام ولی دلم می خواد هر جور که می تونم ارادت خودم رو به عاشقان ارباب بی کفن و رهروان ولایت نشون بدم آرزو دارم حتی به اندازه یک سطر هم که شده مطلبی جهت استفاده ستایشگران امام حسین قرار بدم شاید بتونم از این راه کمی کسب ثواب کنم

آرزو دارم اینجا پاتوق حزب اللهی ها و عاشقان سیدعلی خامنه ای بشه

جهت سلامتی و فرج حضرت صاحب الزمان و طول عمر امام خامنه ای صلوات


طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


به جهت بالا بردن میزان توانایی و تسلط عزیزان بر روضه ها

و تلفیق بهتر اشعار و متن روضه ها و گریزها

امسال غالبا روضه های مکتوب بدون شعر قرار خواهد گرفت

تا دوستان فقط با داشتن خمیر مایه ی روضه ها

خودشون شعر مناسب یا دلخواه خودشون رو جداگانه انتخاب کنند


جهت مطالعه متن روضه های مکتوب ویژه شب هشتم محرم95

به ادامه مطلب مراجعه نمایید






 

گفت:پایین شهر تهرون،کوچه پس کوچه هاش یه روضه می گرفت،از اون روضه خوبا، هر سال یه رفیق مداح هم داشت می گفت می اومد روضه اش رو می خوند. زد و مداح ِ معروف شد،تماس گرفت:امسالم میای روضه ام رو بخونی؟گفت:آره . شب روضه رسید رفت،غوغایی کرد تو روضه اش، از در اومد بیاد بیرون یه پیرزن اومد جلوش رو گرفت.حاجی تو روضه می خوندی؟ گفت:آره مادر. دستت درد نکنه،خیلی با روضه ات گریه کردم،خیر ببینی.یاعلی مادر. حاجی منم یه روضه دهگی دارم،یه دوتا کوچه پایین تر میای روضه ام رو بخونی، یه نگاهی به پیرزن ِ کرد،گفت: من و میشناسی؟گفت:من کار به اسمت ندارم، روضه خوب می خونی. منم هر کسی رو روضه ام نمیگم بیاد، روضه ام پنجاه ساله است. گفت: مادر ساعت دوازده شب روضه ام تموم میشه،گفت:باشه دوازده بیا. "نه" نیومد به دهانش.آدرس رو گرفت،شب اول محرم روضه اش دوازده تموم شد،رفت پرسون پرسون آدرس رو پیدا کرد،دید کوچه رو آب و جارو کرده، یه پارچه بالاش زده،به مجلس عزا خوش آمدید، دم در دیدم پیرزن ِ وایستاده،تا من و دید انگار دنیا رو بهش دادم،خوش اومدی،قدم سر چشمم گذاشتی،رفت بالا دید الله اکبر با این اسم و رسمش آخر کارش کجا افتاده، چهار پنج تا پیر زن ، یه صندلی شکسته،نه بلندگویی نه چیزی،گفتم: ببین آخر ِ کار ِت کجا رسید، حالا اومدی روضه رو بخون و برو،گفت:نشستم،"السلام علیک یا اباعبدالله"، دیدم در و دیوارداره گریه می کنه،مگه میشه؟چهار تا پیرزن،نه بلندگویی،این سرو صدا؟ حتماً حال و هوای روضه های قبلی ِ. گفت:شش،هفت شب اومدم روضه اش همون حال،شب هشتم محرم، هیئت خودم ساعت دو نصف شب تموم شد، گفتم:دیگه اونجا هم نرم خبری نیست،خسته ام،برم از فردا روضه دارم. اومدم خونه،خوابیده و نخوابیده، تا چشمام گرم شد،دیدم یه خانم جلوم ایستاده، چون روضه خون بودم شناختمش،دیدم دست به کمر ِ، چادرش خاکی ِ،فهمیدم فاطمه سلام الله علیهاست.گفتم:اومده بهم ای والله بگه، خسته نباشی بگه، "السلام علیک ِ یا فاطمة الزهرا"، سلام مادر، گفت: دیدم جوابم رو داد روش رو برگردوند. خانم،چه اشتباهی کردم؟چرا رو ازم برگردوندی؟ فرمود:چرا روضه ی ما رو نیومدی؟خانم از صبح دارم برا بچه ات روضه می خونم، کدوم روضه؟ فرمود:همون روضه پیر ِزن ِ، هر شب من می اومدم پا روضه ات، ضجه می زدم،امشب برات مهمون آوردم، زینب اومد،عباس اومد،علی اکبر اومده بود روضه. گفت:از خواب پریدم بدو خودم رو سه نصف شب رسوندم تو همون کوچه،دیدم پیر ِزن خوابش برده،مادر،مادر! چشماش رو باز کرد،الحمدالله سپرده بودمت به مادرش. گفت:رفتم بالا نشستم،"السلام علیک یا اباعبدالله". بی بی غلط کردم، گفت:دیدم دوباره صدا ناله اومد. خانم ها امشب یه زحمتی جوونا دارن،اگر دیدید یه خانم غریب ِ، از محرم هاش هم رو گرفته، اگه دیدید دست به دیوار راه میره،سلام مارو به زهرا برسونید.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ...

یعنی ما یه بار دیگه حرمتو می بینیم آقا؟!! یا دیدار ما به قیامت؟!!یعنی یه شب جمعه ی دیگه میام حرمت یا نه؟!!

* اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ..وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ...وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ...وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ..

*اومد بالاسر علی اکبرش ، همه دارن نگاه می کنن ، ببینن ابی عبدالله چه جوری میاد ؛ ای جوونها تا حالا دیدی کسی اینجوری بیاد بالاسر جوونش؟!! مرحوم شیخ حرعاملی مینویسد ، هنوز از رو مرکب پیاده نشده بود ، اول خودشو رو زمین انداخت ... نتونست رو پاهاش راه بیاد ... همه دیدن رو زانوهاش داره راه میره ... یاالله ... دو دستش رو گذاشت بر طرفین بین علی اکبر ... آخ صورت به صورت علی گذاشت ... دلش آرام نشد ، نوشتن یه نگاه کرد دید لخته های خون همه ی دهان علی رو پر کرده ... هر چی گفت ولدی علی ... جوابی نیومد ... با انگشت مبارک این لخته های خونو بیرون آورد ، به این خیال که بلکه لخته های خون جلو تکلم علی رو گرفته ... این لخته ها رو بیرون آورد ، بازم گفت ولدی علی ، بازم دید جواب نمیاد ... گفت بزار دهان به دهان بزارم به قول ما نفس بدم بلکه این دم و بازدم باعث بشه رمقی به بدن بیاد ... همین که لب ها رو آورد نفس بده خودش از نفس افتاد ..." دیگه نتونست بلند شه ... همه گفتن حسین جان داده ،کی به ابی عبدالله جون دوباره داد؟!! راوی میگه دیدم یه زنی از خیمه ها داره میاد هی زمین میخوره ، هی بلند میشه ... هی میگه : "یا اُخَیَّةُ وابن اُخَیَّةُ"  اول نگران جان حسینه ، پرسیدن این خانم کیه؟ گفتن : "هذه زینب" فقط زینب میدونه شدت علاقه ی ابی عبدالله به علی اکبرو ، تا نفس زینب به مشام حسین رسید ، بلافاصله از بدن جوانش جدا شد زیر بغل خواهر و گرفت ، خودش با احترام ناموسش رو به خیمه برگرداند ... یعنی من نمی تونم ببینم ناموسم بین نامحرمه ... آخ بمیرم چیزی نگذشت ، عصر روز یازدهم شد ... همین زینب آمد کنار گودال ... همه نامحرما دورش حلقه زدن ... "یا صاحب الزمان" یه نگا کرد دید دیگه محرمی باقی نمانده "

@@@

*چه جوری زینب و بردن از گودال ؟!! فقط همین قدر بگم ، دیدن سکینه داره میگه بابا ... بابا ... بابا ... «انظر الی عمتی المضروبه» بابا ببین عمه مو دارن میزنن ...*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

همچین که زن ها تو حرم فهمیدند علی اکبر می خواد بره میدان، همه از خیمه بیرون اومدند، دورش حلقه زدند،به صورت می زدند، می گفتند: علی إرحَم غُربَتَنا ، بر غربت ما علی رحم کن. هنوز حسین زنده است،عباس زنده است، این که فریاد می زدند: علی به ما رحم کن، معلوم میشه رکن خیمه ها بوده،ستون خیمه ها بوده،حضرت مانع شد از زن ها که دیگه جلوتر نیآن، هیچ استقبالی به این قشنگی نبود، اما زن ها ایستادند مسافر بره، دیدند پشت سر مسافر ابی عبدالله دست بُرد زیر محاسن شروع کرد آیات قرآن خواندن، هی دعا می کرد: ای اول مسافر کربلا، لذا حضرت اومد وسط میدان، خودش رو معرفی کرد. أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی بْنِ اَبی طالِبْ. یه عده گفتند: نه، بخدا ما بودیم و دیدم شکل و شمایل پیغمبر رو، اصلاً مو نمیزنه با پیغمبر، یه عده برگشتند از میدان، گفتند: ما با هرکی بجنگیم با پیغمبر دیگه نمی جنگیم، یه عده برگشتند، لشکر به هم خورد، حضرت دید هیچکی جلو نمیآد، حمله کرد، تا قلب لشکر، خودش رو رساند، دور زد، برگشت، یه عده گفتند:این طوری نمیشه، حضرت رو بکشانیم به سمت نخلستان،اِبْنُ مُنْقِذٍ میگه: گناه عرب به گردن من داغ این رو به دل مادرش میذارم.پشت نخلی پنهان شد، حضرت همینطوری که میجنگید، چنان با عمود آهن به سرش زد. حضرت اینقدر ورزیده در جنگ بود، سر خون آلود شد، کلاه خود افتاد،سریعاً دست انداخت گردن اسبش، اسب تربیت شده است، تا این کارو میکنه راکبش میفهمه باید از معرکه ی جنگ بیرونش بیآره. خون ریخت رو چشمای اسب، اشتباه کرد.علی رو بُرد وسط دشمن، راوی میگه:دیدم شمشیرها بالا میآد پایین میآد، اِربـاً اِربـا. صدا زد بابا به دادم برس، ابی عبدالله خودش رو رساند نزدیکی های بدن، نمیدونم چی شد، با زانو حضرت حرکت کرد. ان شاءالله دروغ باشه. هی صدا میزد:وَلَدی علی، وَلَدی...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

این قصه رو بشنو،دلت مهیا میشه،ابن نمّار شاعر معروف ِ عرب ِ، روضه خوان ِ،شاعر ِ، پسرش میگه:قبل از مردن دیدم دست و پاش و هی جمع میکنه، یه حالی ِ،انگار مضطرب ِ،منتظر ِ، حرف نمیزنه،هی خودش رو جمع میکنه،پاهاشو جمع میکنه.میگه:بعد از وفاتش تو عالم رؤیا دیدمش،گفتم:پدر دم جون دادن خیلی مضطرب بود،هی پاتو جمع می کردی،خودت رو جمع می کردی؟ صدا زد: آره پسرم،می دونی چه خبر بود بالا سرم؟گفتم:نه بابا.گفت:پنج تن آل عبا مهمان من بودن،همشون دورم حلقه زدن،بابا چی میگفتن اینقدر دست و پاتو  گم کرده بودی؟ میگه: بهم پیغمبر فرمود:یه عمری برا ما شعر گفتی و روضه خواندی،حالا دم جون دادن نمی خوای برا ما روضه بخونی؟گفتم:چشم آقا چی بخونم؟میگه:تا گفتم چی بخونم،هر پنج نفر گفتن:روضه ی علی اکبر رو بخون.حالا فهمیدی گریه کن های این روضه کیان؟عظمت این آقا چیه؟ مرحوم آیت الله کوهستانی رحمة الله علیه می فرمود: قیامت اینقدر علی اکبر علیه اسلام شفاعت می کنه که به باباش نمی رسه. خیلی قدر بدون،امشب سر سفره ی این آقازاده ایم. "أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ"*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

هر که میخواهد جمال حضرت داور ببیند                                                                                              منطق و خوی و خصال و خلق پیغمبر ببیند

یا به خندق یا به خیبر بازوی حیدر ببیند                                                                                             خلق و خوی و دست و بازوی علی اکبر ببیند

*جوری جلوی ابی عبدالله گفتن: "بُغْضاً  لاَِبِیکَ" صدای گریه ی حسین بلند شد. حالا اگه می خوای شب علی اکبر بهت اشک بدن،بهت حال بدن،بهت نگاه کنند راهش همینه باید بگی: یا علی*

وقت میدان رفتنش اجازه گرفت"اِسْتَأذَنَ، فَأَذَّنَ اَباه"تنها شهید ِ تا گفت:برم؟بابا گفت:برو علی جان،این خودش یه شب گریه می خواد،حتی غلام سیاه و حسین به این راحتی اجازه نداد،اما عزیز دل و جگر گوشه اش تا گفت:برم؟"فَأَذَّنَ" حالا داره میره میدان،اونایی که نعره ی حیدری دارن...*

وقت میدان رفتنش ارض و سما میگفت حیدر            از یسار و از یمین هر آشنا میگفت حیدر

زیر سم مرکب او کربلا میگفت حیدر                                                                مصطفی میگفت حیدر، مرتضی میگفت حیدر

نی عجب کآید ندا از جانب پروردگارش

لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقارش

*تو نبرد اول نوشتن:یه بار زد به قلب لشکر و برگشت،صد و بیست نفر رو به هلاکت واصل کرد، ای جانم فدات،من نمی دونم تو دل باباش چه خبر بود؟من نمی دونم تو دل عموش چه خبر بود؟برگشت جنگ نمایانی کرد،صدا نفس نفس زدن علی به گوش حسین رسید،اومدی بابا؟ صدازد: "العطش قد قتلنی." چرا برگشت؟از خودت سئوال نکردی،علی اکبر خودش سقا بوده،خودش علمدار بوده،از خیمه ها خبر داره،من سئوالم اینه خبر نداشت علی اصغر یه قطره آب نداره؟چرا این"العطش قد قتلنی" هزار تا حرف داره،بعضی از ارباب مقاتل،بعضی از مفسرین:مرحوم شوشتری،مقتل ابی مخنف،مرحوم شیخ حر عاملی،اینجوری نقل می کنند،میگن:عطش رو بهانه کرد تا یه بار دیگه باباشو سیر ببینه. بذار امشب یاد کنم از همه ی پداریی که زیر خاکند،آی جوون! میخوام وسط روضه یه ذره با دلت بازی کنم،اونایی که هنوز پدرانشون در قید حیات اند به خدا یه روز از دستش میدیم،حسرتش برات می مونه،اگه بابات زنده است،منتظر بهانه نباش،آخه دختر با پسر فرق می کنه،دختر منتظر بهانه نیست،خودش بهانه اش رو درست می کنه،به هر شکلی شده خودش رو به باباش وصل میکنه،اما پسر یه پرده ی حیا بین خودش و باباش هست، وقتی بزرگ میشه،کم کم محاسنش در میآد،دیگه به این راحتی نمیره طرف باباش،باباشم همینطور،میگه:ان شاء الله بره کربلا بیاد بغلش می کنم، نی دونم کنکور قبول شه، ان شاء الله شب دامادیش بغلش می کنم، قربون تو حسین برم،دلش میخواست یه بار سیر علی رو بغل کنه،الله اکبر،آی جوونها امشب از روضه رفتید خونه،اگه دیدید بابات بیداره برو دستش رو ببوس،یه بار سیر سرت رو بذار تو بغلش،سرش رو بذار رو پات،یه ذره باهاش حرف بزن،محبتت رو ابراز کن،بعضی ها نوشتن به این دلیل برگشت،بعضی از مقاتل هم میگن:می دید ابی عبدالله داره نگاش میکنه، میدید هنوز نگاه حسین به علی هست،هنوز نگاهش رو از علی بر نداشته،می دونست تا نگاه بابا هست،این شمشیرها اثری نداره،اومد بگه بابا من دیگه می خوام برم،الله اکبر، این"العطش قد قتلنی" این عطش معنا داره،من می خوام حرف خودمون رو بزنم،بگم:خوش به حال اونایی که تشنگیشون از جنس تشنگی ِ علی اکبر ِ، رفقا! همین الان راه شهادت هنوز باز ِ، هنوز بخوای می تونی علی اکبری بشی، می تونی از دستان پیغمبر سیراب بشی،تو دعای ندبه می خونیم،"وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّا رَوِیّا هَنِیئا سَائِغا لا ظَمَأَ بَعْدَهُ " یعنی می خوام یه جوری سیراب بشم از دست پیغمبر،دیگه تشنه نباشم و تشنگی نکشم،این سیرابی فقط با شهادت به دست میاد،دیگه تشنگی نمی کشی،علی اکبر تشنه ی شهادت بود،اومد بابا رو بغل کرد،این جمله ی ابی عبدالله یه شب روضه می خواد،صدا زد:بابا تشنه هستی؟"هات لسانک" زبانش و درون دهان علی گذاشت، همچین که پدر و پسر صورت رو صورت هم گذاشتن،زبان در دهان علی گذاشت،یه مرتبه علی خودش رو کشید عقب،یعنی بابا لبای تو که خشک تر از من ِ،تو که جیگرت پاره تر از من ِ، اومد وداع کنه بره،مرحوم شوشتری میگه:چند جور ابی عبدالله به علی اکبرش نگاه کرد،اما این نگاه آخر با همه ی نگاه ها فرق داشت،"ثُمَّ نَظَرَ إلَیهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنه."

@@@

بسم الله،من اول رسمم ِ اجازه می گیرم از امام زمان،یا بقیة الله، آی جوونها،بچه سیدا،برای این روضه خیلی ها بلند بلند گریه کردن،اصلاً این روضه رو نمیشه شب جمعه کربلا بخونی،میگن مادرش از حال میره.طاقتش رو داری؟ پدرای شهید منو می بخشن؟ امشب جوونها میخوان برا علی اکبر بال بال بزنند، بخواهید از علی اکبر، همین امشب تو روضه ی علی اکبر هرچی نفس داری خرج کنی. لااله الا الله،یا الله،فقط همین رو بدون،تا قبل این روضه کسی صدای گریه ی حسین رو نشنیده بود،اما کنار علی اکبر،صدای گریه ی حسین رو همه شنیدن،حسین......بسم الله.،رفت تو جنگ دوم هشتاد نفر رو نوشتن به درک واصل کرد،دیدن دیگه باید علی رو بندازن،دورش حلقه زدن،دوتا اتفاق،یا صاحب الزمان،علی اکبر رو از پا انداخت،هر دو رو بگم،از پدران شهید عذر می خوام،اتفاق اول: یه نیزه به پهلوش زدن، یه شمشیر به فرق سرش زدن،کلاه خود از سرش افتاد،رمقش رو گرفتن،دست انداخت گردن اسب،خون سرش چشمهای اسب رو گرفت،اسب به جای اینکه بیاد عقب،رفت وسط دشمن،یه نفر گفت: کوچه باز کنید،هر کی از علی کینه داره بیاد جلو،ای حسین..... ای خدا کوچه باز کردن،اینجا مرحوم شیخ مفید توی ارشاد میگه: از قول سکینه میگه:تو خیمه بودم دیدم بابام نگران ِ،هی میره داخل،هی میاد بیرون،هی دستاش رو تکون میده،هی نگاه میکنه میدان رو،یه مرتبه دیدم چشمای بابام سیاهی رفت،دید وسط میدون گرد و خاک ِ، دید شمشیرا بالا میره،آه...صدای علی بلند شد"اَبتا!" ای حسین.... رسید کنار بدن،الله اکبر،پدرای شهید می شنوید روضه ی علی اکبرو،رسید کنار بدن،نگی امام حسین امام ِ،امام باید خویشتن دار باشه،باید خودش رو نگه داره.بابا امام بودنش سرجاش،حسین یه پدر ِ،اونم علی اکبری که همه ی خاطرات حسین ِ، سید بن طاووس میگه:تا از اسب اومد پایین،نمیگم چه جور اومد پایین،یه لحظه اومد بایسته دید زانوهاش رمق نداره، دیدن حسین رو زانوهاش راه میره،رسید کنار علی،سر علی رو گذاشت رو پا،هی داد می زد" وَلَدی" پسرم،میوه ی دلم، الله اکبر،پداری شهید بهتون خبردادن پسرتون به شهادت رسیده،دیگه کسی نگفت صحنه ی شهادتش رو،ندیدی شهادتش رو،اما من یه جمله بگم:مردم اومدن با پدر شهید هم دردی کردن،من عذر می خوام از فاطمه،کسی با حسین همدردی کرد؟نه به خدا.دیدن حسین داره گریه میکنه،چیکار کردن؟ هلهله کردن،ای حسین.....افتاد رو علی، لشکر دیدن حسین تکون نمی خوره،گفتن:کار پدر و پسر تموم ِ، تموم شد،حسینم کنار علی جون داد،یه مرتبه دیدن یه خانمی داره می دوه،هی می خوره زمین،"وا اُخَیّا" حسین....تا دستش رو گذاشت رو شانه ی حسین،تا حضور زینب رو حس کرد،نوشتن سرش رو برداشت،یه نگاه به خواهر کرد،نمی دونم به دل زینب چی گذشت،زینب نگاه کرد دید حسینش پیر شده،یه دفعه موهات سفید شد داداش. سادات منو ببخشن،تا دید زینب اومده بلند شد حسین،دید یه زن وسط نامحرما،شاید یاد مدینه افتاد،مادرش رو تو کوچه ها محاصره کردن،بلند بگو:حسین...... ای خدا به اون ناله هایی که از همه ی وجود حسین کنار علی اکبر زده شد،علی!: "لَقَدِ اسْتَرَحْتَ مِنْ هَمِّ الدُّنْیَا وَ غَمِّهَا وَ بَقِیَ اَبُوکَ فَریِداً وَحیداً" خدا  مارو علی اکبری زنده بدار،علی اکبری بمیران.خدایا روح شهدای منا و عرفات رو کنار سفره ی علی اکبر مهمان بدار، علی اکبرای خودمون،اونایی که توی سوریه،خط مقدم مبارزه ی با ظلم ایستادن از ناموس اهلبیت دفاع می کنند،خدایا همشون رو علی اکبری پیروز بگردان،ای خدا به علی اکبر حسین،شیعیان ما در یمن در بحرین،در سوریه،در عراق هر کجا هستن،همشون نصرت عطا بفرما؛ این یکی رو از عمق جگرت بگو،ای خدا،این آل سعود خبیث،این آل یهود،از یهود بدتر ، ای خدا هر چه زودتر به درک اسفل السافلین دچار کن،ای خدا به اسم علی اکبر،خدا اربعین امسال مارو کربلایی کن، علی اکبر... دلم می خواد هنوز گریه کنی،صدا زد زینبم،پاشو خواهر،پاشو من ببرمت حرم،میگم جوونها بیان علی رو بردارن،چه علی ِ؟ من چه جوری بهت بگم "اِرباً اِربا" یعنی چی؟ یه موقع است یه دسته گل پیچیده شده هر کجا بیوفته می تونی برداری،زود حرف ِ منو بگیر،هرجا بیوفته می تونی برداری،پیدا میشه،گم نمیشه،چون به هم متصل ِ،اما یه موقع یه دسته گل،دون دونه اش پر پر میشه، همه جا پخش بشه، یه نگاه کرد دید بدن قطعه قطعه است،حسین.....یه عبا آوردن،امام سجاد میگه:تو خیمه دیدم ول وله شد،پرده ی خیمه رو بالا زدم،دیدم بابام داره میاد عمه ام زیر بغل هاش رو گرفته،جوونهای بنی هاشم هم دور یه عبا رو گرفتن، حسین...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

لشکر دارند به هم میگن:                                            حسین زمین خورده2                  رو جسم اکبر اُفتاده، انگاری که مُرده2

یه وقت دیدند یه خانم داره میدوه، هی به سرو سینه میکوبه، هی میگه: خدا بی برادر شدم، خدا عزیز برادرم رو کشتند، اومد از پشت سر شونه های ابی عبدالله رو گرفت، حسین پا میشی یا نه؟ از مادرم یاد گرفتم، اگه الان بلند نشی گیسوانم رو پریشان میکنم. بلند شد ابی عبدالله شروع کرد حرف زدن

پاشو ببین شکستم         داره می لرزه دستم                                بعد یه عمر آخرش    خودم چشات و بستم

یه وقت ابی عبدالله به خودش اومد گفت:عجب توقعی از بچه ام دارم    فَـقَـطَّـعوهُ بِـالسُّیـوف اِربـاً اِربـا

نظم تنت به هم ریخت    چه خاکی شد بر سرم                               ببین دارن می خندند    به اشکای خواهرم

خون ریخت روی صورت عقاب(اسب علی اکبر)، عقاب نفهمید کجا داره میره، یه عده زن های جراح آورده بودند،انتهای خیمه های لشکر دشمن کارشون بخیه بود.

زن های لشکر عدو، خدایی نامردند2                                                                                               دور تن یوسف من، هلهله می کردند2

گرگ های کوفه کردند، بچه ام رو تیکه تیکه              خونه دل از دو چشمم، میرزه چیکه چیکه

هر کی صدای من رو میشنوه،به چشماش التماس کنه، چند قطره اشک، هدیه کنید، به روح همه انبیاء،اولیاء، هدیه کنید به روح خانم زهرا سلام الله علیها، هدیه کنید به روح همه ی گذشتگان از شیعیان و  محبین امیرالمؤمنین علیه السلام، پدرها، مادرها، اونایی که این روضه رو شنیدند، گریه کردند، گریوندند:سر علی رو گذاشت رو زانوش، دلش آرام نگرفت، سر علی رو چسباند به سینه اش، دلش قرار نگرفت.آی مردم چه کرد؟سر رو گذاشت روی خاک های گرم کربلا، خم شد صورت رو صورت علی، حسین......

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

آی مردم دختر با پسر برا بابا خیلی فرق داره، دختر ،بابا هم سراغش نره، خودش رو یه جوری به بابا وصل میکنه، اما پسر یه جور دیگه است، دختر پا به سنم میذاره، میآد، وقت وداع، وقت استقبال توقع داره بابا ببوستش، اما پسر یه جوریه کم کم بین بابا و پسر حیا مانع میشه، یه خورده که به نوجوانی میرسه، همش میگه خدا، کی میشه یه بار دیگه پسرم رو ببوسم، میگه ان شاءالله وقتی میره سربازی می بوسمش، ان شاء الله وقتی میآد مرخصی می بوسمش، ان شاء الله شب دامادیش می بوسمش، هی به خودش وعده می ده. علی رفت میدان ابی عبدالله دید هنوز بچه اش رو نبوسیده، احساس کن تو حرمی الان، حس کن پایین پایی، امروز اومدیم برا اربابمون قشنگ گریه کنیم، می خواهیم برای اربابمون خون دل از چشم هامون بیاد. شنیدیم اما زمان فرموده:اگه اشک چشمم خشک بشه خون گریه می کنم. شاید امروز روز خون گریه کردن ما باشه.جذبه و کشش ولایی ابی عبدالله علی اکبر رو برگرداند،اومد مقابل بابا صدا زد : یا اَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ قَدْ اَجْهَدَنی... ناله دارها روز علی اکبره، روز ناله زدنه. بابا جان عطش داره من رو میکشه، سنگینی زره داره من رو نابود میکنه،  ابی عبدالله فرمود: هاتَ لِسانَک بابا جان  زبونت رو درآر . لب ها رو روی لب های علی گذاشت.بعضی ها میگن تشنگی علی قطع شد، اما من قبول ندارم، برعکس شد، تا زبون بابا رو حس کرد، دیگه تمام دردها یادش رفت، دیگه از خودش خجالت کشید، با خودش گفت: کاش از بابا آب نمی خواستم. راستی سکینه ام میگفت: کاش از عمو عباسم آب نمی خواستم... کاش از بابام آب نمی خواستم چون لب های بابام از منم خشکیده تر بود، از سوزه عطش بابام آتیش گرفتم. علی جان بابا حالا می خوای بری برو بابا، راه افتاد رفت. امروز من چه جوری روضه بخونم؟ یابن الحسن اجازه میدی من بگم چه کردند آقاجان؟ سادات، علماء ببخشید. دوتا کار کردند علی از پا افتاد،یکی تیر به گلوش زدند، یکی یه شمشیر از پشت سر به فرقش زدند، خود از سر علی افتاد، خودش رو انداخت روی یال اسب، خون کاکُل علی ریخت رو صورت اسب، جلوی اسب و خون گرفت، عوض اینکه بیآد طرف خیمه ها، راه رو برعکس رفت طرف دشمن، یه نفر مهار اسب رو گرفت، تاخت تو دل دشمن، کوچه باز کنید، کوچه باز کردند، یاد مدینه افتادند

کوچه ی تنگ و دل سنگ و صدای مادر

یه کوچه داره مدینه، ریختند سر یه مادر، یکی با غلاف میزنه، یکی با تازیانه میزنه، یکی لگد میزنه،یکی سیلی میزنه. وای مادرم وای مادرم وای مادرم.... من چه جوری روضه علی اکبر بخونم برات؟ راه بنی هاشم رو بستند، علی رو بردند تو دل لشکر، هر کی می خواد بزنه بیاد، شمشیرها بالا می رفت، پایین می آمد، امان ای امان....حسین.... باباش اومد

زمین کربلا در شور شین است                                                                             سر اکبر به دامان حسین است

اگه بابات زنده است، یه خواهش دارم، امروز خودت رو برسون وقتی نشسته، بگو:اجازه میدی یه بار سرم رو روی دامنت بذارم، من تشنه ی نوازشاتم، یه ذره دست روی صورتم بکش... اومد دست بکشه رو  سر علی دید همه ی سر رو خون گرفته، دید می خواد حرف بزنه نمیتونه، با دو انگشت مبارک لخته ی خون رو از گلو درآورد. یه نفس زد یه دفعه دست و پاهاش شل شد.حسین..... بابا سر و به دامن گرفت، دلش آروم نشد، سر رو به سینه گذاشت، محبت پدری افزون شد، صورت رو صورت علی گذاشت، بُنَیَّ میوه ی دلم، عزیز بابا. هفت مرتبه، انگار می خواد علی رو به هوش بیآره: وَلَدی علی، وَلَدی علی، وَلَدی علی... گمان کردند کار حسین تمام شده، هلهله کردند، کف زدند، یه وقت دیدن یه خانمی داره می دوه، امان ای دل، امان ای دل علی جان، یکی داد میزنه: وای برادرم، وای عزیز برادرم.همچین که رسید بالا سر حسین، دست گذاشت رو شونه ی حسین، حالا حسین چه کنه؟ اگر صورت از روی صورت برداره زینب ببینه خون علی به محاسن ِ حسین، شاید دق کنه. هر جوری بود ابی عبدالله سر بلند کرد، وقتی که چشم زینب افتاد، نشست روی زمین، کنار ارباً اربا حسین زیر بغلش رو گرفت، اما کنار خود حسین "مقطع الاعضاء" زینب رو زدند..حسین..

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شب جوان امام حسین ِ، بذار از این دریچه ببرمت سر سفره ی جوانش: مولا عباس مازندرانی با جمعی از جوانها، پای پیاده اومدند طرف کربلا. خودشون رو رسوندند شب جمعه یه منزلی حرم امام حسین علیه السلام. مولا عباس گفت:آی جوانها، یه منزل دیگه بیشتر نمونده، اگه خسته اید عیبی نداره، استراحت کنید، روز جمعه هم روز زیارتی حسینه. گفتند: مولا عباس این همه راه اومدیم پیاده، خودمون رو تو حرم ارباب برسونیم، چرا میگی استراحت کنیم؟ بلند شدند اومدند تو حرم ابی عبدالله، اونایی که پیاده میرند اربعین این حرف رو بهتر متوجه میشند. پاها همه درد گرفته بود، وَرَم کرده بود، اومدند دور مولا عباس حلقه زدند.اونایی که می خواند اربعین برند کربلا الان وقتشه. گفتند:مولا عباس این همه تو شهرمون برامون روضه خوندی، اینجا تو حرم نمی خوای برامون روضه بخونی؟ گفت:چرا نمیخوام بخونم. چه سعادتی بالاتر از اینجا، دفترچه ی شعرش رو در آورد، ورق زد، گفت:هرچی اومد می خوانم. روضه ی جوان امام حسین، حواسش نبود شب جمعه است، تو حرم امام حسین. روضه ی جوانش رو خوند. برگشتند محل استراحت خودشون تو اون کاروان سرا، خوابیدند، همه خوابیدند، مولا عباس هم خوابید، تو عالم رؤیا همین لحظه شون رو دید، همه بعد از زیارت اومدند خوابیدند، یه نفر اومد دَقُ الباب میکنه، مولا عباس میگه: تو خواب من از جام بلند شدم، اومدم در رو باز کردم، دیدم یه غلام سیاهی، گفتم:بله. چرا این طور دق الباب میکنی؟ اینها تازه از حرم اومدند، خسته اند. فرمود: مولا عباس من پیک ابی عبدالله ام. زود برو هم سفری هات رو بیدار کن، آقام حسین داره میآد دیدنتون. گفتم: الهی قربونش برم، بگید هرجا هست ما می آییم. فرمود:نه این خواسته ی آقامونه. اومدم یک به یک همه رو بیدار کردم. پاشید حسین داره میآد. همه نشستند، مؤدب،دو زانو. یه وقت دیدیم در باز شد، ماه دلآرای ابی عبدالله. همچین که اومدیم از جا بلند بشیم. فرمود: مولا عباس جان حسین بشینید، شما خسته ی راهید. با پای پیاده اومدید حرم من. فرمود: مولا عباس تعجب نکنید اگه من اومدم دیدنتون. سه تا دلیل داره. دلیل اول اینه: هرکی دیدن من بیآد من بازدیدش رو پس میدم. خوش به حال اونایی که هی رفتند کربلا.مولا عباس، اما دلیل دوم:یه نفر جلوی در هیئت شما تو شهرتون هست، یه پیرمردیه، کفش های گریه کن های من رو جفت میکنه، خیلی دوست داشت با شما بیاد. هم خرج راه نداشت. هم مریض بود، اگر برگشتی بهش بگو:حسین تو رو فراموش نکرده. اما مولا عباس دلیل اصلی این بود اومدم دیدنت. از این دفعه هر وقت  اومدی حرم من، شب جمعه تو حرم روضه ی جوانم رو نخون. مگه نمی دونی مادرم زهرا اینجا مهمان ِ، تا روضه ی جوانم رو خوندی مادرم رو زمین افتاد.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

شب هشتمم رسید،درسته منتظرم عاشورا بشه تکلیف خودم رو روشن کنم اما اگه این شبا از دستم بره من چه کار کنم؟! ای فدای تو؛میترسم به اون ساعتی نرسم که صدای مادرت از قتلگاه بلند میشه بنی2 قتلوک ذبحوک و من الماء حسین جان

هر وقت خواستم خدا گناه منو ببخشه گفتم دستاتونو بالابیارید به حق اون آقای غریبی که وقتی از روی اسب به زمین افتاد صدا زد"یا غیاث المستغیثین لامعبود سواک" به اون گونه های خاک آلوده بالحسین الهی العفو*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب میخوایم بریم پایین پای ابی عبدالله؛برا جوون ابی عبدالله گریه کنیم و ناله بزنیم.

آی پدر مادرا برا جووناتون خیلی دعابکنید،گره بزنید دل جووناتون رو به ضریح علی اکبر علیه السلام.علی اکبر خیلی آبرو داره،همه کاره ی امام حسینه.آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند:گرفتار شدم با پای پیاده از نجف رفتم کربلا،یه حالتی برام پیش آمد دور ضریح میگشتم-از جهت مالی،جسمی،علمی خیلی مشکل داشتم-یه وقت پدرم رو دیدم فرمود:سید شهاب الدین چته بابا؟گفتم خیلی گرفتارم بابا.فرمود:برو یه جایی دست به دامن حسین شو که حسین دست رد به سینت نزنه! یه جرقه ای تو ذهنم زد،حسین علاقه ی خاصی به جوانش علی اکبر داره،اومدم پایین پا شبکه های ضریح رو گرفتم حسین رو به جان جوانش قسم دادم؛خود ابی عبدالله رو بالای ضریح دیدم تک تک حوائجم رو دادند.میخوایم بریم پایین پا...اول از شهدا دعوت بکنیم بعد با شهدا بریم تو حرم امام حسین کنار حضرت علی اکبر.همه با همدیگه بخوانند:

کجایید ای شهیدان خدایی۲                          بلاجویان دشت کربلایی۲

کجایید ای سبک بالان عاشق ۲                  پرنده تر ز مرغان هوایی۲

رفیقان رفته اند نوبت به نوبت۲                              خدایا نوبتم کی خواهد آمد۲

خدایا تا ظهور دولت یار۲                                                                                               امام ما خامنه ای نگهدار۲

حالا وارد حرم بشیم همه بگن...

جوانان بنی هاشم بیایید۲                                                     علی را بر در خیمه رسانید۲

خدا داند که من طاقت ندارم                                     علی را بر در خیمه رسانم

اومد بالین علی"فَجَلَسَ علی التراب" رو زمین نشست،انقدر با شمشیر به بدن علی زدن؛"و قطَّعوه بالسیوف اربا اربا" حسین دیگه زانو برا بلندشدن نداشت رو زمین نشست؛سر رو به دامن گرفت اما آرام نمیشه،سر رو به سینه چسباند اما قلبش آرام نشد؛یه وقت دیدند این پدر شهید خم شد،صورت به صورت گذاشت،دارد"فصاحَ الحسین "حسین صیحه میزنه:پسرم....علی جانم...ولی یه هو یه صدایی به گوش حسین رسید! حسین صدا میزد وای پسرم! دید یه خانمی صدا میزنه:وای برادرم! علی جان دیگه بلند شو؛پاشو ببین عمه جانت زینب داره میاد

خیز از جا آبرویم را بخر                                                            عمه را از بین نامحرم ببر

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

تشنه رفت شیعه تشنه نمونه،شیعه باید تشنه معرفت باشه

@@@

گفت در عالم مکاشفه دیدم آقا زخماش خوب شده؛گفتم آقاجان بحمدالله زخماتون خوب شده؛فرمود:گریه دوستامون بر مصائب ما مرهم زخم های ماست اما این زخمایی که اصلا خوب نمیشه هر چیم گریه کنید؛کدوم زخم؟اون زخمی که تو جیگرمه داغ علی اکبر امشب شب،شب جووناس...

علی اکبر راهی شد،محاسن رو ابی عبدلله رو دست گرفت رو به آسمان" اَللّهُمَّ اشْهَدْ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامٌ اشْبَهُ النّاسِ خَلْقا وَخُلُقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِکَ صلّی اللّه علیه و آله وَکُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلی نَبِیِّکَ نَظَرْنا إِلی وجهِک"

@@@

خدایا تو شاهد باش یک جوانی را فرستادم بسوی مردم که خَلقاً ، اخلاقن، همه جوره شبیه پیغمبر توست،هروقت دلمون برای پیغمبرت تنگ میشد به چهره علی نگاه میکردیم.میگفتم علی اکبر راه برو بابا،حرف بزن،بخند"انقدر نورانی و چهره ی جذاب بنی هاشمی داشت،وارد میدان شد،همه تکبیر گفتند؛ سبحان الله گفتند؛لشکرا ! دشمن ! یه عده هم پیغمبر خدا رو دیده بودند،گفتند:ما با پیغمبر خدا نمیجنگیم.ابن سعد ملعون آمد جلوی لشگر،گفت:این کیه؟خودش رو معرفی کرد علی اکبر"انا علی بن حسین بن علی،نحن  وبیت الله اولی بالنبی"تا رسید به رجز خوندنش امام حسین خیلی دلش سوخت؛فرمود:خدا نسلتو قطع کنه.تشنگی بیداد کرده؛علی اکبر و خانم حضرت زینب و آقا قمر بنی هاشم و امام حسین جان- عالم به فداشون-سهمیه آبشون رو به بچه ها دادند،رمقی نداشت رو اسب نشسته بود؛حداقل حرکت رو انجام میداد؛وقتی بهش حمله میشد تا لحظه ی آخر عکس العمل نشون نمیداد،یه عده نگاه میکردند چرا تکون نمیخوره،نوه ی علیه،از کشته پشته ساخت؛برگشت  خدمت بابا" یا ابَ العطش قد قَتَلَنی"تشنگی کشت منو..." وثقل الحدید اجهدنی" زرهم سنگینه...بعضیا فرمودند:ابی عبدالله فرمودند:"هاتِ لسانِک" زبونتو بیرون بیار،در دهان بابا بذار؛زبان در دهان بابا گذاشت یه موقع دیدند علی سرشو پایین انداخت؛دید بابا تشنه تره

@@@

حالا چی کار کنه حسین جوونا شما کمک کنید*

 هر جوری کرد بدن رو بلند کنه یه مقداری از بدن رو بلند می کرد یه قسمتی دیگر رو زمین میماند، عبا را برداشت کنار بدن پهن کرد آیا میشه این بدن رو روی عبا گذاشت؟ ابی عبدالله از زیر بدن عبا رو رد کرد یه مقدار از بدن زیر عبا رد شد بدن رو برگردوند تو عبا

@@@

علی اکبر !هر موقع عمه جانت می خواست زیارت جدت بره من بودم عمو حسنت بود عمو عباست بود جدت علی هم بود عمه جانت توی هاله ای از برادرهاش تو تاریکی می اومد عباس زودتر شمع ها و مشعلا رو خاموش می کرد مبادا چشم کسی به دختر علی بیفته

@@@

این قدر این قوم نامرد بودند،وقتی ابی عبدالله داشت بدن را بر می گردوند به خیمه میگه دیدم یه دختر بچه دو سه ساله از خیمه بیرون آمد،دید دارن بدن علی اکبر میارن،دیدم دختر بچه گوشوارهای دُر،در گوش داشت،می گه دیدم هانی ابن بئیس ملعون از لشکر جدا شد تو جمع مشایعت کننده های علی اکبر با شمشیر این دختر بچه دو سه ساله را جلوی چشم حسین ..‌‌." غصه که یکی دو تا نیست ای وای ..."(برگردیم روضه علی اکبر)میگه دیدم انگشتر رو تو دهان علی اکبر کرد حسین لخته خون ها را بالا اورد،

بیرون اورد دهان رو خالی از لخته خون کرد؛آرام پشت پسر زد هی گفت باباتو صدا بزن،آخرین نفس ها داشت می آمد هی صدا زد "ولدی" صدام بزن ... علی علی بابا" دیدن صورت به صورت علی اکبرش گذاشت،ای حسین*

(پاشو عزیزم! ببین که دشمن                                        به گریه ی من داره میخنده)۲

پاشو عزیزم،بریم به خیمه                                                  زخم سرت رو عمه ببنده

*آخه عمه بلده خوب زخم ببنده،عمه از بچگیش اینقدر استخوان شکسته دیده، فرق شکسته دیده،پهلو شکسته دیده      بازوی شکسته دیده،ابروی شکسته دیده،گونه ی شکسته دیده،آی مادر...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باهمین سوزکه دارم بنویسیدحسین                                                              هرکه پرسید ز یارم بنویسیدحسین

ثبت احوال من ازناحیه ی ارباب است                                                                                               همه ی اهل و تبارم بنویسیدحسین

خانه ی آخرتم هست قدمگاه حبیب                                                           سردرقصرمزارم بنویسیدحسین

هرکه پرسیدچه داردمگرازکارجهان                                                         همه ی دارو ندارم بنویسیدحسین

*چقدرخوب میشه همه دارو ندارم توباشی آقا! اگه اینطوری بشه من دیگه غمی ندارم غصه ای ندارم حسینم*

من دلم را ز شکیبایی زینب دارم                                                                      همه ی صبروقرارم بنویسیدحسین

(هیچ شعری ننویسید به روی کفنم                                                                     با گل تربت یارم بنویسیدحسین)۲

تانپرسد ازمن هیچ سوال آن دوملک                                                         به روی سینه ی زارم بنویسیدحسین

*اینقدرخاک ابی عبدلله  اینقدر ابهتت داره،عظمت داره، ارج وقرب داره ؛شان ومقام داره، رتبه داره جایگاه داره ،خاک حسین  روی سینه ات که بریزی ملک میاد بومیکنه میگه برگردیداین آقاداره این صاحب داره این سینه اش بوی حسین میده...بچه هابرای شب اول قبرتون توشه درست کنیدبرای آن شبی که همه ما راتنهامیذارن توشه درست کنید ..."

ای حسین ای حسین ای حسین..."

برای آن شب تنهایتون ای جوانا ازالان فکرتوشه باشیدازالان برای قبرتون چراغ و فرش بفرستید،بهترین توشه برای قبر،قیامت،برزخ گریه ی برحسینه بخداقسم راست میگم ..." حسین .

گلشن و باغ و بهشتم همه درهیئت اوست                                                                                         همه باغ وبهارم بنویسید حسین

روی پیشانی من هرچه که بیمارشدم                                                             باهمه حال نزارم بنویسیدحسین

هرکه پرسیدکه درچله نشینی چه کنم                                                           اربعین باکه گذارم؟ بنویسید حسین...

@@@

همه باباهاآرزودارن بچه هاشون بزرگ شن جوان باشن وقت پیری عصای دستشون باشه،یاآرزونکن خدابهت پسربده یااگه پسردادش بایدهی بسوزی هی بسازی..." هی بسوزی هی بسازی..." به امام زمان راست میگم یه دفعه که تب میکنی بابات صددفعه میمیره وزنده میشه،یه ساعتی دیر میای خونه مادرت میخواد جونش ازبدنش مفارقت کنه،هی میاد دم در،هی برمیگرده پسرم نیومده،اینقدرپدرومادراتونو عذاب ندید،عبدباشیدبرای پدرومادر والله من دارم راست میگم،خدارو شاهدمیگیرم نمیخوام نصیحت کنم مال نصیحت نیستم من،میخوام چیزی گیرت بیاد،آقازاده،شازده پسر درشتی اگه بکنی به نه نه بابات خدانمک حسین ازت میگیره؛اونوقتی هرچه دست وپابزنی فایده نداره،حالامادراتون زودگریه میکنن برای جوانانشون،اماوای ازوقتی که باباگریه کنه میفهمی تورو به امام حسین میفهمی من چه میگم؟!!*

گفته بودی زمان پیری من                                                                                              آب هم دردلم تکان نخورد

تاتوهستی وتاعمویت هست                                        باد حتی به دختران نخورد

*بچه هاامشب بلندبلندگریه کنید، بلند بلند گریه کنید،به چندتاعلت اولا مجلس جوان باید پرشورباشه،ولی علت مهمش اینه شماهابلندبلندگریه کنیدآخه کربلااونابلندبلندخندیدن به اربابمون حسین هی میگفت:ولدی" خیلی ابی عبدالله داشت ضجه میزد نامردا اینقدر باخندشون حسین مسخره کردن*

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

عاشق جوادالائمه عاشق ولایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.